۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

حاجات شرعيه

در پايان يك مراسم مذهبي:
مداح: خدايا، خداوندا، اين قليل توسلات از ما به شايستگي قبول بفرما.
من نوعى: الهي آمين.
- خدايا آني و كمتر از آني ما را به حال خود وامگذار.
- الهي آمين.
- تا ما را نيامرزيدى از اين دنيا مبر.
- الهي آمين [خدايا گوش كن به حرفش، آفرين].
- مرضاى اسلام بالاخص مريض منظور شفاى عاجل عنايت بفرما.
- الهي آمين [خدايا دندون خودمم درد مى‌كنه].
- زيارت مكه، مدينه، كربلا، نجف، كاظمين، مشهد، قم، شابدلعظيم نصيب ما بگردان.
- الهي ... [خدايا زيارت مجردى كه مزه نمى‌ده].
- ثوابي از اين جمع به روح شهدا، امام شهدا، انبيا، صلحا، گذشتگان  از اين جمع بالاخص اموات باني مجلس و بندۀ حقير به لطف و كرمت عايد  و واصل بگردان.
- الهي آمين [دو زار ثوابو بين اينهمه آدم قسمت كنن چى به خودمون ميرسه؟].
- حاجات شرعيه اين جمع برآورده به خير بفرما.
- الهي آمين (با صداى بلند) [خدايا خونه، ماشين، پول، همسر، بچه... همش حاجات شرعيه‌ است ديگه].
- دشمنان اسلام و مسلمين اگر قابل هدايتند هدايت و اگر نه نيست و نابودشان بفرما.
- الهي آمين [خدايا نابودشون كن راحت شيم ديگه هدايت چيه].
- ظهور آقامون مولامون نزديك بفرما.
- الهي آمين.
- رهبر معظم انقلاب از جميع بلايا مصون و محفوظ بدار.
- [خدايا هرجور خودت صلاح ميدوني].
- رحم الله من قرء الفاتحة مع الاخلاص و الصلوات.
- اه، مرتيكه ول نمى‌كرد ميكروفونوها... اين چايشونم كه سرده.

۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

خاطره

يادم مياد يكبار كه تو ايستگاه اتوبوس نشسته بودم، يك پيرمردي هم كنارم نشسته بود. بعد از يك ساعت كه نگاهمان به سمت چپ بود تا شايد اتوبوسى از دور نمايان شود، پيرمرده گفت: گردنمون خشك شد اينقدر اينورو نگاه كرديم... خدا گردن آخوندارو خشك كنه!

پيام تسليت

خبر يافتم كه عباس آقا، سبزى‌فروش سر كوچه دار فاني را وداع گفت. خبر مرگ آن عزيز قلبم را جريحه‌دار كرد. ايشان مدت زيادي از عمر خود را صرف خدمت به مردم و فروختن ميوه‌جات، سبزىجات و سيفي‌جات به مردم شريف محل كرد. اما نمى‌دونم چرا اين اواخر عمرش خيلي بي‌شعور شده بود. مرتيكه سبزي گنديده مى‌داد دست ملت. البته من برايش از درگاه خداوند متعال طلب مغفرت مي‌كنم، خدا هم حرف منو كه زمين نميندازه. به خانوادة آن عزيز از دست رفته هم تسليت مى‌گويم.

۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه

كلام قيصر

دو سرودة زيبا از مرحوم قيصر امين‌پور:

پس كجاست؟
چند بار
خرت‌وپرت‌هاى كيف بادكرده را
                                       زيرورو كنم:
پوشة مدارك ادارى و گزارش اضافه‌كار و كسر كار
كارت‌هاى اعتبار
كارت‌هاى دعوت عروسى و عزا
قبض‌هاى آب و برق و غيره و كذا
برگة حقوق و بيمه و جريمه و مساعده
رونوشت بخشنامه‌هاى طبق قاعده
نامه‌هاى رسمى و تعارفى
نامه‌هاى مستقيم و محرمانة معرفى
برگة رسيد قسط‌هاى وام
قسط‌هاى تا هميشه ناتمام...
پس كجاست؟
چند بار
جيب‌هاى پاره‌پوره را
                           پشت و رو كنم:
چند تا بليت تا شده
چند اسكناس كهنه و مچاله
                         چند سكة سياه
صورت خريد خاروبار
صورت خريد جنس‌هاى خانگى...
پس كجاست؟
يادداشت‌هاى درد جاودانگى؟
***************************************
***************************************
خسته‌ام از آرزوها، آرزوهاي شعارى
شوق پرواز مجازى، بال‌هاي استعارى
لحظه‌هاى كاغذى را، روز و شب تكرار كردن
خاطرات بايگانى، زندگي‌هاى ادارى
آفتاب زرد و غمگين، پله‌هاى رو به پايين
سقف‌هاي سرد و سنگين، آسمان‌هاى اجارى
با نگاهي سرشكسته، چشم‌هايى پينه‌بسته
خسته از درهاى بسته، خسته از چشم‌انتظارى
صندلى‌هاى خميده، ميزهاى صف‌كشيده
خنده‌هاى لب‌پريده، گريه‌هاى اختيارى
عصر جدول‌هاى خالى، پارك‌هاى اين حوالى
پرسه‌هاى بى‌خيالى، نيمكت‌هاى خمارى
رونوشت روزها را، روى هم سنجاق كردم:
شنبه‌هاى بى‌پناهى، جمعه‌هاى بى‌قرارى
عاقبت پرونده‌ام را، با غبار آرزوها
خاك خواهد بست روزى، باد خواهد برد بارى
روى ميز خالى من، صفحة باز حوادث
در ستون تسليت‌ها، نامى از ما يادگارى

۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه

موج نو

حتی اگر همه چراغهای سر راهت قرمز بود،
                                    بدان
                                          و یقین داشته باش
که از این بدتر در انتظارت است...

۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

رمز موفقیت

می خوام از این به بعد برای حل همة مشکلات زندگیم طبق نظر "کارشناسها" رفتار کنم. بر این اساس اقدامات حیاتی زیر رو در دستور کارم قرار میدم تا زندگیم آباد بشه
 اول، "تصمیم" میگیرم که بهترین زندگی دنیارو داشته باشم؛
 دوم، "باور" میکنم که یک زندگی خیلی خوب و عالی و قشنگ در انتظارمه، دشواری نداریم که؛
 سوم، به دنیا "لبخند" میزنم. هر روز که از خواب پا میشم چیزی برای خندیدن پیدا میکنم، مثلاً ترک دیوار؛
 چهارم، خودم را "دوست" میدارم. اصلاً همه را دوست میدارم، پس بطور طبیعی همه هم منو دوست میدارند؛
 پنجم، یه کاغذ کنار تختم به دیوار میچسبونم که روش نوشته : من "میتوانم"، هر وقت که چشمم بهش میفته کلی احساس موفقیت و شادکامی و پیروزی میکنم؛
 ششم، اگر بر فرض محال بازم به مشکل خوردم فقط با کمی "صبر" و تحمل و مهربانی و محبت مشکل رو بصورت ریشه ای حل میکنم. مشکلات کوچولو مثل بی پولی وبیماری و بی کسی و ازکوره در رفتگی و به سیم آخرزدگی، بهترین راه حلشون همینه؛
هفتم، اینو باید زودتر میگفتم که "برنامه ریزی" را هرگز فراموش نمیکنم.
 اینطوریه که از زندگی فردی و اجتماعی خودم "لذت" میبرم و احساس شادابی ونشاط رو بجای غم و غصه بصورت پایدار تجربه میکنم.

۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

جشنواره‌ای برای نخبگان

اولین جشنواره وبلاگ‌نویسی روی دیوار توالت در دانشگاه شریف برگزار می‌شود. به گزارش الف-صفرنیوز اولین جشنواره وبلاگ‌نویسی روی دیوار توالت در توالت مرکزی دانشگاه شریف برگزار می‌شود. موضوعات جشنواره عبارتند از:
1- جنبش سبز مخملی، چراها و نبایدها؛
2- بسیج، احمدی نژاد، آقا، خواهر، مادر؛
3- زندانی سیاسی، حقوق زنان و اضافه حقوق زنان، اردوی مختلط، بوفه مختلط، توالت مختلط، سیگار، آزاد باید گردد؛
4- حالا چرا میم‌شیمی؟ چرا هوافضا نه؟
5- زور بزن پهلوان؛
6- بررسی نانوذرات هیدروکربنی موجود در چاه توالت (ویژه دانشجویان شریفی)؛
به هر نویسنده به میزان یک کاشی فضا جهت نگارش مطالب و دو کاشی جهت فحش‌های مخاطبین اختصاص می‌یابد. گفتنی است به نفرات برتر جوایز نفیسی همچون درب سفید توالت، تور کهریزک و شیشه نوشابه اهدا می‌گردد.

18 سال ناقابل


سه روز پیش بالاخره از پایان نامه کارشناسی ارشدم دفاع کردم. پایان نامه ای که همه زندگیمو تعطیل کرده بود و داشت مرا به مرز جنون می رسوند. میگن توی جهنم از عذاب آتش سختتر عذاب دوری از خداست. یه شمه از اینو من تو این مدت احساس کردم. چون هرچی خودم و اطرافیانم دست به دامن مقدسات میشدیم فایده نداشت که. احساس میکردم خدا داره بهم پوزخند میزنه. داره میگه: ها چیه؟ باز کارت گیر کرده یاد من افتادی؟ به هر ترتیب با هر جون کندنی بود و با کمی توسل به شیوه مذموم اما مرسوم "data producing instead of data processing" تمومش کردم.
اینکه پایان نامه من با عنوان "حل ضمنی جریان تراکم پذیر دوبعدی روی شبکه بی سازمان با استفاده از حل کننده کرایلوف موازی"، چه دردی از بشریت رو دوا کرد، بماند. اما لاقل باعث شد بعد از 18 سال از یک چیزهایی خلاص بشم؛
18 سال بابا آب داد و آن مرد با خر آمد؛
18 سال فردوسی و سعدی و نظامی و ایرج میرزا و مصطفی رحماندوست؛
18 سال توحید و معاد و درستکاری و عذاب جهنم؛
18 سال ما هذا؟  و she is a boy؛
18 سال میزان بارندگی در قزوین و ناحیه گرم و خشک کوهستانی و صنایع دستی کشور همسایه؛
18 سال ساسانیان و سلجوقیان و کریم خان و شاه بد بود و ما خوبیم؛
18 سال وظایف اجتماعی و انقلاب شکوهمند اسلامی و دموکراسی یک شخص بر مردم؛
18 سال ضرب و تقسیم و مشتق و انتگرال و معادلات دیفرانسیل پاره کننده؛
18 سال کرم خاکی و میکروب و ویروس و مهره داران و پستانداران و سبیل داران؛
18 سال بار الکتریکی و مغناطیسی و  قانون نیوتن و قانون نیوتن و قانون نیوتن؛
18 سال قضیه اویلر و فرمول اویلر و معادله اویلر و نامساوی اویلر و روش اویلر و دیدگاه اویلر؛
18 سال تعلیم و تربیت اخلاقی و شخصیتی و بدنی؛
18 سال مشق شب و نیمه شب و تمرین و کوئیز و تحقیق و تحقیر و پروژه و میانترم و پایانترم؛
18 سال ناقابل بر باد رفته.

۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه

آغاز دفتر


به نام خدا

و بدين‌سان وبلاگ من افتتاح شد. افتتاح وبلاگ وزين خودمو به خودم تبريك می‌گم.
پُست اول چون نهد خفلاگ يخ                         تا به پايان مي‌شود وبلاگ يخ


پای ورق: شعر فوق به هيچ وجه مصداق بيت "قافيه چو به تنگ آيد/شاعر به جفنگ آيد" نيست. خفلاگ در فارسی دری به معنای "وبلاگ‌نويس خفن" می‌باشد (اگه تونستی ثابت كن كه نيست).